جناب مهاجرانی
خیلی مطمئن نیستم که این مطلب را در سایت خود قرار دهید اما می نویسم. به نظر من اسرائیل نه تنها درامریکا بلکه در دولت و نظام جمهوری اسلامی نیز نفوذی آشکار دارد. یعنی این خیلی بدیهی است که وقتی صهیونیست ها براحتی می توانند در همه ارکان سیاسی امریکا دخالت داشته باشند، نفوذ در میان افراد سیاسی ما کاری به مراتب سهل تر است...و از نشانه های آن هم فحش و ناسزا گفتن ممتد و مرتب به اسرائیل است..حتی بردن نام اسرائیل هم گناه و جرم است و به این ترتیب ذهن ها ازسمت اسرائیل و نفوذ بارزش منحرف می شود... اگر شما با نظر من مخالف هستی، لطفا مرا مجاب کنید...موفق باشید...
حسین
[ ۸۷/۸/۲۶ در ساعت ۱۵:۳۲ ]
جناب آقای مهاجرانی
سلام
من از علاقمندان به شما و بیان شیوایتان هستم . زمانی که شما استیضاح شدید من تمامی صحبت هایتان را از طریق رادیودر سه نوارکاست ضبط کردم .من آن زمان دانشجوی دانشگاه اصفهان بودم آآن روز بعضی از کلاسهایم را تعطیل کردم جون به سرنوشت ااستیضاح حساس و نگران بود م .الان هرچند صباحی یکی از نوارها گوش می دهم هنوز هم از شنیدن آن صدا و سخنان لذت میبرم.
چراشما کشور راترک کردید؟ کشور ما علی رغم همه بی مهریهایی که نسبت به شما و دیگر فرهیختگان صورت می گیرد نیازمند است.
****************************
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر !
حسین
[ ۸۷/۸/۲۶ در ساعت ۰۳:۳۹ ]
در این مقاله نیم بیتی از فردوسی نقل کرده اید با این مضمون:
چپ آوازه افکند و از راست شد!
اگر ممکن است نیم بیت دوم آنرا نیز نقل کنید.
در شاهنامه گشتم و چنین بیتی نیافتم.
********************
با سپاس از دقت شما
این بیت از سعدی و در بوستان است.
چو بهمن به زابلستان خواست شد
چپ اوازه افکند و از راست شد
فرزان
[ ۸۷/۸/۲۵ در ساعت ۰۳:۳۲ ]
انتخاب رام (یا رم) ایسرائیل امانوئل به سمت رئیس کارکنان کاخ سفید نه تنها در اسرائیل و کشورهای عربی بلکه در خود امریکا واکنش های زیادی به دنبال داشت و طبیعی است که در ایران نیز توجهات را به خود جلب کند. در همین زمینه آقای مهاجرانی در مطلبی که در سایت دیپلماسی ایرانی منتشر شده این انتخاب را صرفا به رابطه با اسرائیل نسبت داده و با اشاره به یهودی بودن، اسرائیلی بودن و صهیونیست بودن امانوئل، چشم بر بدیهیات سیاسی در ارتباط با این انتصاب بسته است.
متاسفانه بیماری تئوری توطئه گریبان همه اهل قلم و سیاست را در ایران گرفته است. همه نکته های مطلب آقای مهاجرانی (که در زیر می خوانید) درست است و اینکه بالاخره رابطه با اسرائیل هم در سیاست آمریکا حیاتی است ولی چند نکته مهم که اتفاقا مهمترین بخش شخصیت اقای رام ایسرائیل امانوئل است از قلم ایشان افتاده تا به نتیجه دلخواهشان برسند (هرچند شاید ناخوداگاه): رام امانوئل قبل از همه آنچه ارتباطش با یهودیت و صهیونیسم را اثبات می کند یکی از مهمترین چهره های حزب دمکرات است. یکی از مهمترین نمایندگان مجلس آمریکاست. یکی از مهمترین نامزدهای پست ریاست مجلس نمایندگان بوده است و سابقه کارش با کلینتون در کاخ سفید او را به مناسب ترین گزینه برای این پست تبدیل کرده بود. یعنی اتفاقا تنها نکاتی که این انتخاب را توجیه پذیر می کند همین دلایل است و نه ارتباط ایشان با اسرائیل. فردی قوی و سختگیر که می تواند مجری سیاست تغییر در روش اداره کشور باشد و در نخستین قدم مانع ورود لابی گرها به کاخ سفید شود.
باراک اوباما در این انتخاب لزومی نداشت که به این شکل خیال اسرائیل را راحت کند. ضمن اینکه اسرائیلی ها از ماه ها قبل با اشتیاق نه تنها از انتخابش ابراز خشنودی می کردند بلکه آماده انتخاب او بودند. این انتخاب به دلیلی که آقای مهاجرانی می گویند هیچ مشکلی را از جلوی پای اوباما یا اسرائیلی ها بر نمی دارد. اوبامایی که با دقت و وسواس سعی دارد از نفوذ لابی گرها به حیطه دفتر و کارکنانش پرهیز کند، چطور به این وضوح شبهه انتصاب لابی گر اسرائیل را ایجاد کند؟
چشم بستن بر واقعیات برای اثبات فرضیه ای سیاسی خود گول زنی است و ظاهرا رویه ای متداول در بین ما ایرانیان.
محمد
[ ۸۷/۸/۲۴ در ساعت ۱۳:۱۳ ]
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت اسرائيل علیهالسلام مورد توجه و ارادت هر کسی است که یک بار سورهی دوازدهم قرآن مجيد را خوانده باشد. او همان کسی است که الفاظ زیر از زبان مبارک وی نقل شده و بسیاری از آنها از فرط استفاده مثل شدهاند:
«فصبر جمیل و الله المستعان»
«فالله خیر حافظاً و هو ارحم الراحمين»
«انما اشکو بثی و حزنی الی الله»
«لا تیاسوا من روح الله انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون»
«انی لأجد ریح یوسف لو لا تفندون»
قرآن کریم نیز هنگام خطاب قرار دادن فرزندان آن حضرت همواره از لقب ایشان استفاده میکند و این ادب شایسته است، که استفاده از لقب یا کنیه در عربی مؤدبانهتر از استفاده از نام است. چنان که میفرماید «كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ»
بنابراین میتوان گفت اسرائیل هنگامی که نام شخص باشد به آن بزرگوار باز میگردد و حساسیت و نکتهیابی شما در مورد نام میانی یک شخص با این ملاحظات چندان
نتیجه ندارد.
امید است که این ملاحظات مورد توجه علمای اسلام هم قرار گیرد و شعارهایی چون «مرگ بر اسرائیل» را به احترام آن حضرت ترک کنند؛ که حقیقتاً محبتی که قصه قرآنی ایشان در دل خواننده ایجاد میکند کم از محبت انبیایی چون نوح و ابراهیم و موسی علیهم السلام ندارد.
و سلام علی المرسلین و الحمدلله رب العالمین
بیم موج
[ ۸۷/۸/۲۴ در ساعت ۱۲:۳۵ ]
سلام آقای دکتر. جناب آقای رسول جعفریان که روحانی و از مورخین جوان و خوش آتیه ای خواهد بود. اخیرا مقاله ای نوشته که خواندنش خالی از لطف نیست.در واقع وی هم تحلیلی متفاوت با دیگران از انتخاب اوباما دارد.
-----------------------------------------شناخت سيستم سياسي آمريکا، دست کم در اصول کلي آن به ويژه رويارويي اين کشور در تمام سي سال گذشته با ايران کار دشواري نيست. طي سه دهه گذشته حکومت آمريکا تقريبا به طور مساوي ميان جمهوريخواهان و دمکراتها تقسيم شده است. در صورت ظاهر، يکي از بهترين آنها دولت کلينتون بود، شخصي که بيش از يک بار به نادرستي سياستهاي آمريکا در قبال ايران به ويژه درباره کودتاي 28 مرداد اعتراف کرد، اما هيچ تصميم جدي براي اصلاح رابطه با ايران نگرفت و حاضر به دادن کمترين امتياز حتي در سطح مالي و آزاد کردن اموال بلوکه شده ايران نشد.
اکنون پرسش اينجاست که آيا آن اعترافات و ژستهاي تبليغاتي اوباما براي استفاده از فرصتهاي انتخاباتي آمريکا بدين معناست که تغييري در سياست آمريکا در قبال ايران رخ خواهد داد؟
به نظر ميرسد بر اساس تجربههايي که نسل حاضر از اين دوره دارند، پاسخ منفي باشد. آمريکا بر پايه اصولي اداره ميشود که نه تنها رئيسجمهور بلکه هيأت دولت آن نيز نميتواند به تنهايي تصميم گرفته و تغيير اساسي در رويکرد دولت آمريکا در قبال مسائل حساسي از جمله مسأله ايران پديد آورد. همه آگاهند که پشت پرده سياستهاي آمريکا در اختيار شماري از چهرههاي برجسته اقتصادي و مشاوران کهنهکار و سناتورهاي بانفوذ است که به راحتي ميتوانند روي تصميمگيريهاي جاري دولت تأثير بگذارند.
نکته مهم ديگر براي کساني که تصور ميکنند سياست آمريکا در قبال ايران تغيير ميکند، اين است که آمريکا افزون بر اين که يک سياست ثابت و روشن در برابر اسرائيل ـ مسأله اول ايران در منطقه ـ و حمايت از آن دارد، به هيچ روي نميتواند چشم خود را به روي کشورهاي عربي که عموما و اصولا با ايران مشکل دارند ببندد. براي يک رئيس جمهوري که در کاخ سفيد نشسته است، به هيچ روي به صرفه نيست که اجازه دهد ايران به قدرت اول منطقه تبديل شده و کشورهاي عربي را از خود برنجاند. همين نکته درباره ترکيه، جمهوري آذربايجان و بالطبع، عراق و افغانستان نيز هست.
آمريکاييها هر نوع جاخالي که در منطقه بدهند، نيروهايي جايگزين ميشوند که به نوعي با ايران همپيماني يا توافق دارند؛ زيرا هيچ کشور مدعي ديگري در اين منطقه وجود ندارد يا اگر داشته باشد، مانند عربستان، مقبوليت عمومي ندارد و تنها با حمايت آمريکا ميتواند قدم به پيش بگذارد.
در اين شرايط، آمريکا سرجاي خود خواهد ايستاد؛ درست همان طور که ايران چارهاي جز ايستادن روي اصول خود ندارد. بدين ترتيب همان بازي پيشين ادامه يافته و تنها و تنها ممکن است اندکي آن هم فقط اندکي ادبيات برخورد عوض شود.
تنها امکاني که در تغييرات آتي در تصميم گيريها قابل تصور است، اين است که سياست دمکراتها بر اساس تجربه پيشين، نظاميگري نيست، بلکه بيشتر اقتصادي و سياسي است. اتفاقا درباره ايران بحث نظاميگري تاحدي به طور شعاري مطرح شد، ولي هيچگاه جدي نشد و همان گونه که ديديم، حملهاي صورت نگرفت. آنچه به عنوان سياست اصولي آمريکا در قبال ايران در دوره بوش شناخته شد، استفاده از فشارهاي اقتصادي و سياسي بود. اين درست همان چيزي است که دمکراتها ادامه داده و به دليل آن که بناي استفاده از نظاميگري را ندارند، تأکيد بيشتري خواهند کرد. بر اين اساس ما بايد منتظر فشارهاي اقتصادي و سياسي بيشتري در دولت اوباما باشيم. تحريمها ادامه خواهد يافت، قطعنامهها در صورت بازگشت بنيه اقتصادي غرب و برگشت وضعيت عادي دنبال خواهد شد و ايران همچنان بايد براي ماندن در انديشه گريزگاههايي ـ مانند استفاده از روسيه و چين ـ باشد که بتواند هزينه کمتري در قبال تحريمها بدهد.
اگر آنچه گفتيم درست باشد، نه تنها نگاه خوشبينانه نسبت به آمريکا نادرست و ناشي از ساده لوحي است که تبريک گفتن اقدامي شگفت انگيز، نادرست و غير واقع بينانه است. تبريک گفتن به دولتي که به عنوان شيطان بزرگ شناخته شده است، و تا به امروز هيچ تصميمي براي تغيير در سياستها، نه از سوي مقام معظم رهبري و نه آمريکاييها گرفته نشده است، اقدامي شتابزده است. به طور کلي بايد گفت چنين حرکتي در قاموس جمهوري اسلامي يک بدعت و با توجه به سياست پيشين و شناخته شده دمکراتها در قبال ايران غير اصولي است.
روشن است که ميتواند در چهارچوب مصلحتهاي کلي نظام به گفتوگوها ادامه داد و در صورتي که راهي براي پيشرفت باز شد و امتياز جدي داده شد، زمينه اقدامات ديگر را فراهم کرد.
صادق
[ ۸۷/۸/۲۳ در ساعت ۱۵:۳۸ ]
اینجوری که نا امید شدیم.با این حال فکر میکنم قضاوت قطعی در این باره زود باشه.
جناب مهاجرانی
خیلی مطمئن نیستم که این مطلب را در سایت خود قرار دهید اما می نویسم. به نظر من اسرائیل نه تنها درامریکا بلکه در دولت و نظام جمهوری اسلامی نیز نفوذی آشکار دارد. یعنی این خیلی بدیهی است که وقتی صهیونیست ها براحتی می توانند در همه ارکان سیاسی امریکا دخالت داشته باشند، نفوذ در میان افراد سیاسی ما کاری به مراتب سهل تر است...و از نشانه های آن هم فحش و ناسزا گفتن ممتد و مرتب به اسرائیل است..حتی بردن نام اسرائیل هم گناه و جرم است و به این ترتیب ذهن ها ازسمت اسرائیل و نفوذ بارزش منحرف می شود... اگر شما با نظر من مخالف هستی، لطفا مرا مجاب کنید...موفق باشید...
جناب آقای مهاجرانی
سلام
من از علاقمندان به شما و بیان شیوایتان هستم . زمانی که شما استیضاح شدید من تمامی صحبت هایتان را از طریق رادیودر سه نوارکاست ضبط کردم .من آن زمان دانشجوی دانشگاه اصفهان بودم آآن روز بعضی از کلاسهایم را تعطیل کردم جون به سرنوشت ااستیضاح حساس و نگران بود م .الان هرچند صباحی یکی از نوارها گوش می دهم هنوز هم از شنیدن آن صدا و سخنان لذت میبرم.
چراشما کشور راترک کردید؟ کشور ما علی رغم همه بی مهریهایی که نسبت به شما و دیگر فرهیختگان صورت می گیرد نیازمند است.
****************************
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر !
در این مقاله نیم بیتی از فردوسی نقل کرده اید با این مضمون:
چپ آوازه افکند و از راست شد!
اگر ممکن است نیم بیت دوم آنرا نیز نقل کنید.
در شاهنامه گشتم و چنین بیتی نیافتم.
********************
با سپاس از دقت شما
این بیت از سعدی و در بوستان است.
چو بهمن به زابلستان خواست شد
چپ اوازه افکند و از راست شد
انتخاب رام (یا رم) ایسرائیل امانوئل به سمت رئیس کارکنان کاخ سفید نه تنها در اسرائیل و کشورهای عربی بلکه در خود امریکا واکنش های زیادی به دنبال داشت و طبیعی است که در ایران نیز توجهات را به خود جلب کند. در همین زمینه آقای مهاجرانی در مطلبی که در سایت دیپلماسی ایرانی منتشر شده این انتخاب را صرفا به رابطه با اسرائیل نسبت داده و با اشاره به یهودی بودن، اسرائیلی بودن و صهیونیست بودن امانوئل، چشم بر بدیهیات سیاسی در ارتباط با این انتصاب بسته است.
متاسفانه بیماری تئوری توطئه گریبان همه اهل قلم و سیاست را در ایران گرفته است. همه نکته های مطلب آقای مهاجرانی (که در زیر می خوانید) درست است و اینکه بالاخره رابطه با اسرائیل هم در سیاست آمریکا حیاتی است ولی چند نکته مهم که اتفاقا مهمترین بخش شخصیت اقای رام ایسرائیل امانوئل است از قلم ایشان افتاده تا به نتیجه دلخواهشان برسند (هرچند شاید ناخوداگاه): رام امانوئل قبل از همه آنچه ارتباطش با یهودیت و صهیونیسم را اثبات می کند یکی از مهمترین چهره های حزب دمکرات است. یکی از مهمترین نمایندگان مجلس آمریکاست. یکی از مهمترین نامزدهای پست ریاست مجلس نمایندگان بوده است و سابقه کارش با کلینتون در کاخ سفید او را به مناسب ترین گزینه برای این پست تبدیل کرده بود. یعنی اتفاقا تنها نکاتی که این انتخاب را توجیه پذیر می کند همین دلایل است و نه ارتباط ایشان با اسرائیل. فردی قوی و سختگیر که می تواند مجری سیاست تغییر در روش اداره کشور باشد و در نخستین قدم مانع ورود لابی گرها به کاخ سفید شود.
باراک اوباما در این انتخاب لزومی نداشت که به این شکل خیال اسرائیل را راحت کند. ضمن اینکه اسرائیلی ها از ماه ها قبل با اشتیاق نه تنها از انتخابش ابراز خشنودی می کردند بلکه آماده انتخاب او بودند. این انتخاب به دلیلی که آقای مهاجرانی می گویند هیچ مشکلی را از جلوی پای اوباما یا اسرائیلی ها بر نمی دارد. اوبامایی که با دقت و وسواس سعی دارد از نفوذ لابی گرها به حیطه دفتر و کارکنانش پرهیز کند، چطور به این وضوح شبهه انتصاب لابی گر اسرائیل را ایجاد کند؟
چشم بستن بر واقعیات برای اثبات فرضیه ای سیاسی خود گول زنی است و ظاهرا رویه ای متداول در بین ما ایرانیان.
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت اسرائيل علیهالسلام مورد توجه و ارادت هر کسی است که یک بار سورهی دوازدهم قرآن مجيد را خوانده باشد. او همان کسی است که الفاظ زیر از زبان مبارک وی نقل شده و بسیاری از آنها از فرط استفاده مثل شدهاند:
«فصبر جمیل و الله المستعان»
«فالله خیر حافظاً و هو ارحم الراحمين»
«انما اشکو بثی و حزنی الی الله»
«لا تیاسوا من روح الله انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون»
«انی لأجد ریح یوسف لو لا تفندون»
قرآن کریم نیز هنگام خطاب قرار دادن فرزندان آن حضرت همواره از لقب ایشان استفاده میکند و این ادب شایسته است، که استفاده از لقب یا کنیه در عربی مؤدبانهتر از استفاده از نام است. چنان که میفرماید «كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ»
بنابراین میتوان گفت اسرائیل هنگامی که نام شخص باشد به آن بزرگوار باز میگردد و حساسیت و نکتهیابی شما در مورد نام میانی یک شخص با این ملاحظات چندان
نتیجه ندارد.
امید است که این ملاحظات مورد توجه علمای اسلام هم قرار گیرد و شعارهایی چون «مرگ بر اسرائیل» را به احترام آن حضرت ترک کنند؛ که حقیقتاً محبتی که قصه قرآنی ایشان در دل خواننده ایجاد میکند کم از محبت انبیایی چون نوح و ابراهیم و موسی علیهم السلام ندارد.
و سلام علی المرسلین و الحمدلله رب العالمین
سلام آقای دکتر. جناب آقای رسول جعفریان که روحانی و از مورخین جوان و خوش آتیه ای خواهد بود. اخیرا مقاله ای نوشته که خواندنش خالی از لطف نیست.در واقع وی هم تحلیلی متفاوت با دیگران از انتخاب اوباما دارد.
-----------------------------------------شناخت سيستم سياسي آمريکا، دست کم در اصول کلي آن به ويژه رويارويي اين کشور در تمام سي سال گذشته با ايران کار دشواري نيست. طي سه دهه گذشته حکومت آمريکا تقريبا به طور مساوي ميان جمهوريخواهان و دمکراتها تقسيم شده است. در صورت ظاهر، يکي از بهترين آنها دولت کلينتون بود، شخصي که بيش از يک بار به نادرستي سياستهاي آمريکا در قبال ايران به ويژه درباره کودتاي 28 مرداد اعتراف کرد، اما هيچ تصميم جدي براي اصلاح رابطه با ايران نگرفت و حاضر به دادن کمترين امتياز حتي در سطح مالي و آزاد کردن اموال بلوکه شده ايران نشد.
اکنون پرسش اينجاست که آيا آن اعترافات و ژستهاي تبليغاتي اوباما براي استفاده از فرصتهاي انتخاباتي آمريکا بدين معناست که تغييري در سياست آمريکا در قبال ايران رخ خواهد داد؟
به نظر ميرسد بر اساس تجربههايي که نسل حاضر از اين دوره دارند، پاسخ منفي باشد. آمريکا بر پايه اصولي اداره ميشود که نه تنها رئيسجمهور بلکه هيأت دولت آن نيز نميتواند به تنهايي تصميم گرفته و تغيير اساسي در رويکرد دولت آمريکا در قبال مسائل حساسي از جمله مسأله ايران پديد آورد. همه آگاهند که پشت پرده سياستهاي آمريکا در اختيار شماري از چهرههاي برجسته اقتصادي و مشاوران کهنهکار و سناتورهاي بانفوذ است که به راحتي ميتوانند روي تصميمگيريهاي جاري دولت تأثير بگذارند.
نکته مهم ديگر براي کساني که تصور ميکنند سياست آمريکا در قبال ايران تغيير ميکند، اين است که آمريکا افزون بر اين که يک سياست ثابت و روشن در برابر اسرائيل ـ مسأله اول ايران در منطقه ـ و حمايت از آن دارد، به هيچ روي نميتواند چشم خود را به روي کشورهاي عربي که عموما و اصولا با ايران مشکل دارند ببندد. براي يک رئيس جمهوري که در کاخ سفيد نشسته است، به هيچ روي به صرفه نيست که اجازه دهد ايران به قدرت اول منطقه تبديل شده و کشورهاي عربي را از خود برنجاند. همين نکته درباره ترکيه، جمهوري آذربايجان و بالطبع، عراق و افغانستان نيز هست.
آمريکاييها هر نوع جاخالي که در منطقه بدهند، نيروهايي جايگزين ميشوند که به نوعي با ايران همپيماني يا توافق دارند؛ زيرا هيچ کشور مدعي ديگري در اين منطقه وجود ندارد يا اگر داشته باشد، مانند عربستان، مقبوليت عمومي ندارد و تنها با حمايت آمريکا ميتواند قدم به پيش بگذارد.
در اين شرايط، آمريکا سرجاي خود خواهد ايستاد؛ درست همان طور که ايران چارهاي جز ايستادن روي اصول خود ندارد. بدين ترتيب همان بازي پيشين ادامه يافته و تنها و تنها ممکن است اندکي آن هم فقط اندکي ادبيات برخورد عوض شود.
تنها امکاني که در تغييرات آتي در تصميم گيريها قابل تصور است، اين است که سياست دمکراتها بر اساس تجربه پيشين، نظاميگري نيست، بلکه بيشتر اقتصادي و سياسي است. اتفاقا درباره ايران بحث نظاميگري تاحدي به طور شعاري مطرح شد، ولي هيچگاه جدي نشد و همان گونه که ديديم، حملهاي صورت نگرفت. آنچه به عنوان سياست اصولي آمريکا در قبال ايران در دوره بوش شناخته شد، استفاده از فشارهاي اقتصادي و سياسي بود. اين درست همان چيزي است که دمکراتها ادامه داده و به دليل آن که بناي استفاده از نظاميگري را ندارند، تأکيد بيشتري خواهند کرد. بر اين اساس ما بايد منتظر فشارهاي اقتصادي و سياسي بيشتري در دولت اوباما باشيم. تحريمها ادامه خواهد يافت، قطعنامهها در صورت بازگشت بنيه اقتصادي غرب و برگشت وضعيت عادي دنبال خواهد شد و ايران همچنان بايد براي ماندن در انديشه گريزگاههايي ـ مانند استفاده از روسيه و چين ـ باشد که بتواند هزينه کمتري در قبال تحريمها بدهد.
اگر آنچه گفتيم درست باشد، نه تنها نگاه خوشبينانه نسبت به آمريکا نادرست و ناشي از ساده لوحي است که تبريک گفتن اقدامي شگفت انگيز، نادرست و غير واقع بينانه است. تبريک گفتن به دولتي که به عنوان شيطان بزرگ شناخته شده است، و تا به امروز هيچ تصميمي براي تغيير در سياستها، نه از سوي مقام معظم رهبري و نه آمريکاييها گرفته نشده است، اقدامي شتابزده است. به طور کلي بايد گفت چنين حرکتي در قاموس جمهوري اسلامي يک بدعت و با توجه به سياست پيشين و شناخته شده دمکراتها در قبال ايران غير اصولي است.
روشن است که ميتواند در چهارچوب مصلحتهاي کلي نظام به گفتوگوها ادامه داد و در صورتي که راهي براي پيشرفت باز شد و امتياز جدي داده شد، زمينه اقدامات ديگر را فراهم کرد.
اینجوری که نا امید شدیم.با این حال فکر میکنم قضاوت قطعی در این باره زود باشه.